loading...
خاطرات پسرانه
خاطرات کاربران
کاربران در صورت تمایل میتوانند خاطرات خود را در اینجا قرار دهند

mr.mystery بازدید : 14 سه شنبه 26 دی 1391 نظرات (0)

وقتی رسیدی که شکسته بودم ... از همه ی ادما خسته بودم...
وقتی رسیدی که نبود و میدید... اما تو مثل معجزه رسیدی...
وقتی رسیدی که شکسته بودم ... از همه ی ادما خسته بودم...
بعد یه عالم عشق و بغض و فریاد خدا تو رو برای من فرستاد...
خوب میدونم جای تو رو زمین نیست...خیلیه فرق تو فقط همین نیست...
ادمای قصه های گذشته به کسی مثل تو میگن فرشته...
فرشته ی نجات فرشته ی نجات تو جون ازم بخواه اونم کمه برات...
فرشته ی نجات فرشته ی نجات تو جون ازم بخواه اونم کمه برات...
رسیدی از یه جا که اشنا بود... شبیه تو فقط تو قصه هابود...
تو از یه جای خیلی دور اومدی قفلو شکستی مثه نور اومدی...
تو همونی که ارزوی من بود...همیشه هر جا روبه روی من بود...
شبا تو خوابم تو رو دیده بودم...خیلی شبا بهت رسیده بودم...
خوب میدونم جای تو رو زمین نیست...خیلیه فرق تو فقط همین نیست...
ادمای قصه های گذشته به کسی مثل تو میگن فرشته...

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 14
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 24
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 19
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 19
  • بازدید ماه : 21
  • بازدید سال : 21
  • بازدید کلی : 1,045