loading...
خاطرات پسرانه
خاطرات کاربران
کاربران در صورت تمایل میتوانند خاطرات خود را در اینجا قرار دهند

mr.mystery بازدید : 14 پنجشنبه 21 دی 1391 نظرات (0)

میدونین امشب  بارون  اومد  تو اتوبوس بودم دیدم یه خانواده پا برهنه دارن میرن حرم  دلم گرفت گفتم منم میرم اومدم خونه دیدم با پای برهنه برم نمیتونم تو روی زائر ها نگاه کنم که اونا کیلومتر ها پیاده اومدن و من!

خواستم مثل همیشه برم دیدم اینجوری تو روی آقا نمیتونم نگاه کنم سر دو راهی گیر کردم

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 14
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 25
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 20
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 20
  • بازدید ماه : 22
  • بازدید سال : 22
  • بازدید کلی : 1,046